مانعی بنام اعتماد به نفس کاذب

مانعی بنام اعتماد به نفس کاذب

جمله مشهوری هست که می گوید: «به کسانی که خیال می کنند خودشان همه چیز را می دانند، نمی شود چیزی یاد داد!»

نمی دانم از چه زمانی تاکنون، این جمله نخ نما شده در ذهن اکثریت مردم این بلاد رسوب کرده، که ما ایرانیان باهوش ترین و زرنگ ترین مردم دنیا هستیم. کسی از خود سوال نمی کند که اگر باهوش ترین! هستیم، چرا اوضاع جامعه و کشور اینگونه است، اینقدر این مسأله تکرار شده که دیگر احیانا رسوباتش غیرقابل زدایش به نظر می رسد. راه ما به سمت رشد و توسعه زمانی هموار خواهد شد که خود را از این مهلکه ی خودپرستی و خودبرتردانی و اعتماد به نفس کاذب رها سازیم و این نمی شود جز با بازنگری آموزش تا تغییر نگرش و فرهنگ.

تعبیر ما از آموختن، کسب تجربه های نو با استفاده از دستاوردهای دیگر ملل و دولت های مدرن برای رهایی از جهل مداوم است. اعتماد به نفس کاذب ما را وا می دارد که مدام در «آسودگی نیاموختن» زندگی کنیم. در صورتیکه آموختن مداوم و آشنایی با علم روز به مثابه یک معرفت رهایی بخش است، این خودخواهی ها و داشتن اعتماد به نفس کاذب باعث خواهد شد که به یادگیری پیوسته، خردباوری و پذیرفتن اصل تغییر نپردازیم. قدیمی ها می گفتند تقریبا همه توانایی درس خواندن دارند ولی نمی توانند فهمیده بارآیند، این جمله یا مثل به مفهوم اینست که انسان فهمیده، متوجه تغییرات پیرامون خود در همه جهات علمی و تجربی و جهانی هست، او می داند که با پاسخ های مسائل یک دهه پیش، نمی شود مسائل امروز را حل کرد، انسان فهمیده می داند که یکی از روش های رسیدن به هر هدف، آرزو و آرمان، مشورت با کسانی است که پیشتر از او این کار را انجام داده اند تا بتواند از تجارب آنها استفاده کند، انسان فهمیده هیچگاه در پرتگاه کمال گرایی و اعتماد به نفس کاذب نمی افتد و تمایلی به تکرار رفتارها و نگرش های قبلی خود نخواهد داشت، انسان فهمیده یادش هست که قرار نیست فقط شخصیت خود را تغییر دهد، کافیست به مسیر درست خود را هدایت کند، شاید از منظر برخی یک چیز بی عیب و نقص باشد، اما این امر لزومادرست و کافی نیست.

اشخاص خودمحور دارای اعتماد به نفس کاذب قادر به خلق زندگی جدید برای خود نیستند، آن ها باور ندارند که وضع شغل و زندگی کنونی شان محصول همه افکار و اعمال گذشته شان است، اشخاصی موفق می شوند که به درستی با حقیقت روبرو شوند. بدیهی است آنگاه خواهند فهمید که هیچ کار راحتی در جهان وجود ندارد و گام هایی سخت و محکم در راهی ناهموار باید برای رسیدن به نتایج دلخواه برداشته شود. برای رسیدن به آرزوها، اول از همه باید گوش کرد، اطلاع کسب کرد، انتقادها را شخصی تلقی نکرد، از نقد استقبال کرد، بیشتر اشخاص از بازخورد اصلاح گرانه ترس دارند، چون از شنیدن آنچه ممکن است به زبان بیاید، هراس دارند. حقیقت، حقیقت است، اگر آن را بدانید بهتر از اینست که اطلاع نداشته باشید، بدون بازخورد نمی توانیم زندگی، روابط کاری و عملکرد را بهبود بخشیده به خلاقیت و موفقیت برسیم. حال برمی گردیم به بحث اولمان، همین گرفتار شدن در دام سنن و عادت های کهنه و تاریخ غیرمستند و ذکر مداوم اینکه ماها تافته جدا بافته هستیم ما را به سرمنزل خلاقیت و موفقیت نخواهد رساند. رشد ما زمانی خواهد رسید که بدانیم نادانیم و نیاز به آموختن مستمر داریم، مانند همه مردم جهان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.